داستان کوتاه: ماشين عاريه ايي

ساخت وبلاگ

داستان کوتاه
"ماشين عاريه ايي"

همينکه عکس ماشينهاي پشت سرم را مي بيند.
مثل اسپند روي آتش از جا مي پرد.
آب دهانش را که با پشت دست پاک ميکند
با هيجان مي گويد : واو ... چقد ماشين !
به موهاي آشفته و چشمهاي بيرون زده از حدقه اش خيره مي شوم و بي تفاوت مي گويم : مال من که نيستند .
مي گويد : پس چي ؟
_ اگر هر ماشين را به چهار قسمت تقسيم کنيم مي شود
_ گمرک
_ راهنمايي و رانندگي
_ منطقه آزاد
_ و بخشي که مردم با خون دل صاحبش مي شوند .
مي پرسد : کدوم بخش ؟
_ همين که پشت فرمان مي نشينند و جلو فک و فاميل پز مي دهند .
#سيد_حميد_موسوي_فرد
#ايران_خرمشهر
30/اسفند/1395
20/مارس/2017


داستان کوتاه: ماشين عاريه ايي

شاپرک ها در برابر باد مي...
ما را در سایت شاپرک ها در برابر باد مي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhorramshahrihab بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1396 ساعت: 5:23